منتظری تا ز روزگار چه خیزد


منتظری تا ز روزگار چه خیزد

منتظری تا ز روزگار چه خیزد


منتظری تا ز روزگار چه خیزد

عقل بخندد کز انتظار چه خیزد
عقل بخندد کز انتظار چه خیزد
عقل بخندد کز انتظار چه خیزد
عقل بخندد کز انتظار چه خیزد
جز رصدان سیه سپید نشاندن
جز رصدان سیه سپید نشاندن
جز رصدان سیه سپید نشاندن
جز رصدان سیه سپید نشاندن
بر ره جان ها ز روزگار چه خیزد
بر ره جان ها ز روزگار چه خیزد
بر ره جان ها ز روزگار چه خیزد
بر ره جان ها ز روزگار چه خیزد
بیش ز تاراج باز عمر سیه سر
بیش ز تاراج باز عمر سیه سر
بیش ز تاراج باز عمر سیه سر
بیش ز تاراج باز عمر سیه سر
زین رصدان سپید کار چه خیزد
زین رصدان سپید کار چه خیزد
زین رصدان سپید کار چه خیزد
زین رصدان سپید کار چه خیزد
روز و شب آبستن و تو بستهٔ امید
روز و شب آبستن و تو بستهٔ امید
روز و شب آبستن و تو بستهٔ امید
روز و شب آبستن و تو بستهٔ امید
کز رحم این دو باردار چه خیزد
کز رحم این دو باردار چه خیزد
کز رحم این دو باردار چه خیزد
کز رحم این دو باردار چه خیزد
گیر که خود هر دو باردار مرادند
گیر که خود هر دو باردار مرادند
گیر که خود هر دو باردار مرادند
گیر که خود هر دو باردار مرادند
چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد
چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد
چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد
چون فکنند از شکم ز بار چه خیزد
بر سر بازار دهر خاک چه بیزی
بر سر بازار دهر خاک چه بیزی
بر سر بازار دهر خاک چه بیزی
بر سر بازار دهر خاک چه بیزی
حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد
حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد
حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد
حاصل ازین خاک جز غبارچه خیزد
راز جهان جو به جو شمار گرفتی
راز جهان جو به جو شمار گرفتی
راز جهان جو به جو شمار گرفتی
راز جهان جو به جو شمار گرفتی
چون همه هیچ است ازین شمار چه خیزد
چون همه هیچ است ازین شمار چه خیزد
چون همه هیچ است ازین شمار چه خیزد
چون همه هیچ است ازین شمار چه خیزد
هیچ دو جو کمتر است نقد زمانه
هیچ دو جو کمتر است نقد زمانه
هیچ دو جو کمتر است نقد زمانه
هیچ دو جو کمتر است نقد زمانه
صرفه بران را ازین عیار چه خیزد
صرفه بران را ازین عیار چه خیزد
صرفه بران را ازین عیار چه خیزد
صرفه بران را ازین عیار چه خیزد
چند کنی زینهار بر در ایام
چند کنی زینهار بر در ایام
چند کنی زینهار بر در ایام
چند کنی زینهار بر در ایام
چون نپذیرد ز زینهار چه خیزد
چون نپذیرد ز زینهار چه خیزد
چون نپذیرد ز زینهار چه خیزد
چون نپذیرد ز زینهار چه خیزد
نقش بهاری که نخل بند نماید
نقش بهاری که نخل بند نماید
نقش بهاری که نخل بند نماید
نقش بهاری که نخل بند نماید
عین خزان است ازین بهار چه خیزد
عین خزان است ازین بهار چه خیزد
عین خزان است ازین بهار چه خیزد
عین خزان است ازین بهار چه خیزد
رنگ دلت یادگار آتش عمر است
رنگ دلت یادگار آتش عمر است
رنگ دلت یادگار آتش عمر است
رنگ دلت یادگار آتش عمر است
دانی از آتش که یادگار چه خیزد
دانی از آتش که یادگار چه خیزد
دانی از آتش که یادگار چه خیزد
دانی از آتش که یادگار چه خیزد
بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی
بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی
بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی
بر در خاقانی اکبر آی و کرم جوی
از در دریای تنگ بار چه خیزد
از در دریای تنگ بار چه خیزد
از در دریای تنگ بار چه خیزد
از در دریای تنگ بار چه خیزد